کد مطلب:246043 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

معتصم علی الدوام
معتصم علی الدوام به دنبال بهانه ای می گشت تا امام ما، جواد را متهم به توطئه و زمینه سازی قیام علیه خود كند و او را به قتل برساند. و امام ما، جواد، بهانه را به دست نمی داد.

روزی معتصم تنی چند از معتمدان و نزدیكان خود را جمع كرد و از آنان خواست علیه امام ما، جواد به دروغ شهادت دهند تا او بهانه ای برای قتل امام به چنگ آورد.

آنان پذیرفتند و در مجلسی با حضور امام علیه السلام ادعا كردند كه او برایشان نامه نوشته و آنان را به قیام علیه معتصم فراخوانده.

امام ما، جواد فرمود: «من هرگز چنین كاری نكرده ام.»

معتصم گفت: «با شهادت این شهود، راه انكار بسته است.»

امام ما، جواد دوباره انكار كرد و آنان و معتصم همچنان بر دروغ خود پافشاری و اصرار كردند.

عاقبت امام سر به آسمان برداشت و عرضه داشت: «خدایا اگر اینان دروغ می گویند، جزایشان را از همین الان آغاز كن.»

پس از این نفرین، ناگهان زمین زیر پای آنان شروع به لرزیدن كرد آن چنان كه آنان حفظ تعادل خود نمی توانستند و بر روی هم می افتادند.

معتصم وحشتزده به دامان امام جواد آویخت و تضرع كرد:

«یابن رسول الله! ما از این دروغ و توطئه به درگاه خدا توبه می كنیم. تو از خدا بخواه كه این زلزله را آرام كند.»



[ صفحه 80]



امام ما، جواد باز سر به آسمان برداشت و عرضه داشت: «خدایا می دانی كه اینان دشمنان تو و دشمنان من اند؛ اما تو زمین زیر پایشان را آرام گردان.»

و زمین به دعای امام، آرام گرفت. [1] .



[ صفحه 81]




[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 447.